دوران صفوی، اوج هنر بافندگی در ایران و یزد
پژوهشگر و نویسنده یزدی، دوران صفویه را دوره زرّین و اوج هنر بافندگی و صنایع پوشاکی ایران به ویژه در یزد خواند و گفت: شهر یزد از دیرباز جایگاه و پایگاه هنر بافندگی بوده است.
حسین مسرت در گفت و گو با روابطعمومی ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان یزد، دوران صفویه را دوره زرّین و اوج هنر بافندگی و صنایع پوشاکی ایران به ویژه در یزد خواند و بابیان اینکه شهر یزد از دیرباز جایگاه و پایگاه هنر بافندگی بوده است، از هنرمندان یکهتاز آن دوران به «خواجه مولانا غیاث الدّین علی نقشبند یزدی» که شاهعباس صفوی تولیدات ابریشمی او را برای پادشاهان دیار فرنگ هدیه میفرستاد و هنوز برخی آثارش پس از ۴۰۰ سال در موزههای ایران و جهان وجود دارد، یاد کرد.
پژوهشگر و نویسنده یزدی در مورد جایگاه شهر یزد و هنرمندان یزدی در شکوفایی هنر و صنعت پارچهبافی ایران به ویژه در دوره صفویه اظهار کرد: از پیدایش و پیشینه آغاز بافندگی در جهان و ایران، آگاهی چندانی در دست نیست و آنچه در دست است بر پایه گمانهزنیها و موجودی موزهها و تصاویر درون غارها و برخی سنگنگارهها و سنگنبشتهها و نقاشیهاست ولی درباره نخستین نمودهای این صنعت در ایران میتوان گفت که بنا بر شواهد باستانشناختی، کهنترین شیوهی بافندگی در ایران، ریشه در حصیربافی داشته است.
او بابیان اینکه دوکهای نخریسی که یکی از نخستین ابزارهای بافندگی بوده، در کهنترین زیستگاههای بشری در ایران نظیر تپهی سیلک کاشان و شهر شوش به دست آمدهاند، گفت: دیرینگی این دوکها به اواخر هزاره هشتم و اوایل هزاره هفتم پیش از میلاد بازمیگردد که این یافتهها، پیشینه صنعت بافندگی ایران را به حدود ۱۰ هزار سال پیش میرساند هرچند که از زمانی که خط و به دنبال آن کاغذ پیدا شد، این نشان و نمود بهتر شد گرچه که همین کتابها نیز بارها بر اثر نادانی، موریانه، غارت، آتشسوزی و کتابسوزی، از بین رفتند.
این پژوهشگر و نویسنده یزدی با تأکید بر اینکه شهر یزد از دیرباز جایگاه و پایگاه هنر بافندگی (نساجی) بوده است، عنوان کرد: چنانکه ابن بلخی بین سالهای ۴۹۸ تا ۵۱۱ هجری قمری میگوید: «جامههای دیبا و مُشطی و فرّخ و مانند این نیکو کنند، از آنچه همه گوسپندان ایشان، بز باشد…» یا هنگامیکه مارکوپولو، جهانگرد و بازرگان ونیزی در حدود سال ۱۲۷۱ میلادی پای به یزد میگذارد، مینویسد: «یک نوع پارچهی ابریشمی و طلایی در آنجا بافته میشود که موسوم است به پارچه یزدی و به همه جای دنیا صادر میشود» و آمبرسییو کنتارینی نیز مینویسد که در بازار تبریز، «اجناس ابریشمی ساخت یزد فراوان است.»
مسرت همچنین به نوشتهای از جوزافا باربارو (۱۴۱۳–۱۴۹۴ م) که در سال ۱۴۷۴ میلادی به یزد سفر کرده و میگوید: «کسانی که یزد را دیدهاند، میدانند … که مردم همه به نساجی و بافتن پارچههای گوناگون ابریشمین سرگرمند.»، اشاره و خاطرنشان کرد: این عبارت هم از لطفعلی بیک آذر بیگدلی در آتشکدهی آذر در دست است که نوشته؛ «شغل نساجی در یزد شیوع دارد والحق در آن باب صاحب تصرفند و اکثر ملبوس آنجا به ولایات ایران میبردند» و حتی لرد جرج کرزن (۱۸۵۹–۱۹۲۵ میلادی) که در دوره قاجار به یزد آمده، از وجود ۱۸۰۰ دستگاه ابریشمبافی یاد میکند که ۹ هزار کارگر در آن مشغول به کار بودند.
او در ادامه نکته دیگری که در بسیاری از کتابها و سفرنامهها از آن یاد میشود را تولید ابریشم و وجود کارخانههای فراوانِ بافت و تولید انواع پارچههای ابریشمی در یزد ذکر کرد و گفت: میدانیم که پرورش ابریشم به توتستانهای بزرگی نیاز دارد که این کار را میسّر سازد؛ نکتهای که در فارسنامهی ابن بلخی نیز آمده؛ «از آن ناحیت، ابریشم خیزد، از آنچ درخت بسیار باشد»؛ ابریشمی که به گفته برخی از مورخان، حتی زمانی به استرآباد صادر میشده، همان کاری که سدهها بعد عکس آن انجام شد و ابریشم از استرآباد به یزد آورده میشد.
نویسنده کتاب «یزد، یادگار تاریخ» بابیان اینکه شهر یزد به دلیل جای گرفتن در اقلیم گرم و خشک و دسترسی نداشتن به آب و پیامد آن، بهناچار به فرآوردههای دستی (صنایعدستی) روی آورده است، اظهار کرد: ازاینروست که میبینیم در سدههای گذشته، بافندگی و در سدههای نزدیکتر به شیرینیسازی و صنایع بزرگ و ماشینی روی آورده است.
او تصریح کرد: در یک بررسی کلی میتوان دوره صفوی را دوره زرّین و اوج هنر بافندگی و صنایع پوشاکی ایران به ویژه یزد دانست که باز نام هنرمندی یکهتاز مانند «خواجه مولانا غیاث الدّین علی نقشبند یزدی» (درگذشت ۱۰۱۷ قمری)، در صدر این دوره جای دارد که نهتنها در شهر یزد آوازهاش پیچید، بلکه از سوی پادشاهان صفوی به دربار و پایتخت آن اصفهان فراخوانده شد و سرپرستی بزرگترین کارگاه دربار را بر دوش گرفت.
به گفته مسرت، او به اندازهای در کار خود استاد و مهارتی بسزا در بافتن پارچههای ابریشمی داشت که شاه عبّاس از کارهای او برای پادشاهان دیار فرنگ هدیه میفرستاد. خود او در دیوانش نیز گفته است: «من که در یزد، رشکِ اقرانم///از هنر، برگزیدهی دورانم.»
مسرت اضافه کرد: چنانکه در پژوهشهای گوناگون آمده است، نقشبند یزدی در هنرهایی همچون زریبافی، مخملبافی، مینیاتور، نگارگری، بافندگی، نقّاشی، نقشبندی، طرّاحی و تذهیب، دستانی توانا داشت به طوری که هنوز و پس گذشت ۴۰۰ سال، برخی از آثارش در موزههای ایران و جهان وجود دارد.
او بابیان اینکه تاکنون درباره پیشینه نساجی در ایران چندین کتاب نوشته شده است ولی هیچکدام مستقل و به گونهی ویژه به عصر پربار صفوی نپرداختهاند، از رونمایی کتاب «شکوه دیبا» در سی و پنجمین نشست از سلسله نشستهای تاریخ یزد یاد کرد و گفت: خوشبختانه بالاخره این مهم از سوی دکتر فاطمه ضرّابی زاده در اثر «شکوه دیبا» به انجام رسید و نویسنده در دیباچه کتاب خود درباره انگیزه و هدف خود نوشته است؛ «این کتاب باهدف بررسی جامع و شناسایی جایگاه هنر صنعت پارچهبافی ایران عصر صفوی در عرصه تجارت، سیاست و اقتصاد جهانی، علل و عوامل رشد و رونق آن در این دوره، شناخت مراکز عمده پارچهبافی و در نهایت علل رکود و انحطاط آن در اواخر این دوره تدوین شد. به رغم بررسیهای عمیق و وسیع درزمینهی هنر عصر صفوی، هنرصنعت پارچهبافی به میزان زیادی مغفول واقعشده و بررسیهای اندک صورت گرفته نیز از شمول و جامعیت کافی برخوردار نیستند.»
مسرت خاطرنشان کرد: این کتاب دارای چهار فصل است که هر کدام از این فصلها زیرمجموعههایی دارند که در مهمترین آنها به «نقش و جایگاه پارچه در اجتماع، سیاست، فرهنگ و هنر دوره صفوی» شامل انواع پارچههای تولیدی در دوره صفوی مانند ترمه، زربفت، مخمل، ساتن، دارایی و قلمکار، نقوش پارچهها در دوره صفوی، رنگرزی پارچهها در دوره صفوی، کاربرد گسترده پارچهها در دوره صفوی، «عوامل رشد و شکوفایی و رکود هنر- صنعت پارچهبافی در دوره صفوی» شامل ثبات و امنیّت داخلی، انحصار تجارت ابریشم در دست شاهان صفوی، ساخت کاروانسراها، ایجاد و توسعه مسیرهای تجاری، «مراکز عمده پارچهبافی ایران در دوره صفوی» شامل اصفهان، تبریز، رشت، کاشان و یزد و «نقش و جایگاه پارچه و ابریشم در تجارت دوره صفوی» شامل کالاهای وارداتی و صادراتی عصر صفوی، نقش ارامنه در تجارت ایران دوره صفوی و رقابت کشورهای خارجی در تجارت با ایران، پرداخته میشود.
او به دو پیوست رنگی این کتاب شامل «بافتهها، رودوزیها و پوششها» و «سندها، فرمانها و نقشهها» اشاره و اضافه کرد: نویسنده کتاب نامبرده به غیر از استناد به پژوهشهای جامع درزمینه تاریخ دوره صفوی و کتابهای نساجی (۲۲۳ مأخذ فارسی و عربی، ۴۸ مأخذ لاتین و ۱۳ مأخذ ارمنی) و اسناد اداری و نقشها که با رعایت امانت انجام شده، با بهرهگیری از دانش خود به نتایجی قابل درنگ هم رسیده است که از آن جمله مینویسد: «با وجود جایگاه رفیع ایران در عرصه هنر و صنعت و نقش تعیینکننده این کشور در صنعت پارچه و پوشاک جهان در دوره صفوی، پرسشهایی که مطرح میشود این است که چه عواملی سبب پیدایش چنین تحول بزرگی در این دوره و ارتقاء این امپراتوری به چنین جایگاه والایی در جهان شد و در مقابل چه علل و عواملی باعث شد این شکوه و عظمت در زمانی کوتاه از بین برود و پس از چند قرن به چنین تنزلی برسد؟ سرزمینی که زمانی نهچندان دور پذیرای بازرگانان و نمایندگان سیاسی از سراسر کشورهای جهان بود و پارچهها و بافتههایش در دورترین مناطق، شناخته شده و پرطرفدار بودند، امروز به یکی از بزرگترین واردکنندگان پارچه و لباس در جهان تبدیل شده است.»
این نویسنده و پژوهشگر استان از دیگر محاسن این کتاب را بهرهوری از تصاویر زیبا و گویای انواع گوناگون بافتهها و پوشاک آن دوره ذکر و ضمن بیان اینکه بیگمان این تصاویر با تلاش زیاد بهدستآمده است، گفت: معمولاً موزههای ایران، چندان با پژوهشگران همکاری نمیکنند و بارها باید با سماجت و پیگیری زیاد موفق به تهیه یک عکس شد و این دشواری در دستیابی به اندوختههای موزههای بیرون از ایران دوچندان است چنانکه نویسنده این کتاب ناچار شده بین سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۸ سفرهایی به ترکیه و هند انجام دهد و با نامیترین موزههای جهان نیز پیوند برقرار کند.
مسرت در پایان نیز صفحهآرایی بسیار خوب، بهرهوری از قلمهای زیبا و چشمنواز، گزینش آستر بدرقه متناسب با متن کتاب (برگرفته از هنر مخمل غیاث نقشبند)، طرح جلد زیبا و جایگذاری مناسب طرحها و نقشها در کنار مطلب را باعث شکوه بیشتر این اثر دانست و گفت: خواننده پس از خواندن و بهرهوری از این کتاب، چنین توقع دارد که نویسنده اینگونه کتابها را درباره پیشینه و شکوه بافندگی دورههای گوناگون تاریخی ایران به ویژه زند، افشار و قاجار هم پژوهش و چاپ کند.
انتهای پیام/